مصغر

/mosaqqar/

برابر پارسی: کوچک، خرد، ریز، کهتر

معنی انگلیسی:
diminutive, kin _

لغت نامه دهخدا

مصغر. [ م ُ ص َغ ْ غ َ ] ( ع ص )تصغیرشده. کوچک کرده شده. کوچک کرده. خردشده. کوچک شده.( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح صرف ) به صورت مصغر درآمده. تصغیر شده. کلمه ای که با تغییر حرکات و افزودن حرف یا حروفی به صورت تصغیر درآید مانند حسین که مصغر حسن است و رُجَیل که مصغر رجل است در عربی ، و کوچه و مرغک که مصغر کو و مرغ است در فارسی. ( از یادداشت مؤلف ). اسم تصغیرشده. ( ناظم الاطباء ). در زبان عربی اسم های سه حرفی با مضموم شدن حرف اول و مفتوح شدن حرف دوم و افزوده شدن یای ساکن پس از حرف دوم مصغر می شوند چون : بحر، بُحَیر. رجل ، رُجَیل. در اسمهای چهار حرفی و به بالا علاوه بر تغییرات فوق ، حرف بعداز یای تصغیر را کسره می دهند: درهم ، دُرَیْهِم. ثعلب ، ثُعَیْلِب. محسن ، مُحَیْسِن. در فارسی معمولاً اسمها را با علامت «ک » و «چه » مصغر می سازند: مرغک ، دخترک ، پسرک ، شهرک ، دهک ، باغچه ، طاقچه ، کتابچه ، کوچه ، دفترچه ، دریاچه ، سراچه ، قالیچه ، خوانچه. اما در برخی ازلهجه ها و یا اسمهای مستعمل در دوره های قدیم به جای دو نشانه یادشده ، واو نیز در آخر اسمهای مصغر دیده می شود مانند: یارو، خواجو، پسرو، گردو. و نیز در برخی از لهجه ها، اسم را با های بیان حرکت ( مختفی ) مصغر می سازند، مانند: پسره ، دختره. و در این حال اگر دو نشانه تصغیر ( ک ، هَ ) با هم در آخر اسمی بیایند، از آن معنی تحقیر و توهین اراده می شود: مردکه ، زنکه. در برخی کلمات به جای «چه »، «یچه » آید، مانند: دریچه.

مصغر.[ م ُ ص َغ ْ غ ِ ] ( ع ص ) خردگرداننده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تصغیرشده، کوچک شده، دردستورزبان فارسی اسمی رامیگویندکه علامت تصغیر(ک، چه، و )به آن افزوده باشندمثل پسرک، دریاچه، دخترو
( اسم ) ۱ - کوچک شده تصغیر شده ۲- کلمهایست کهاصلا بر خردی و کوچکی دلالت کند : پسرک باغچه و گاه برای تحقیر آید : مردک زنک و گاه برای ترحم : طفلک و گاه برای عزت و احترام : مامک . نشانه های تصغیر سه است : ۱- ک : باغک مردک مرغک . توضیح ۱ درتداول گاه برای تحقیر بعد از کاف ( که بصورت - ه غیر ملفوظ نویسند ) در آورند : زنکه مردکه . توضیح ۲ در کلمات مختوم به - ا و - و بهنگام الحاق به - ک ی قبل از - ک افزاینده : پایک جویک مویک . ۲ - - چه : باغچه خوانچه دریاچه کوچه . توضیح در بعضی کلمات بصورت یچه در آید : دریچه و در برخی بشکل - یزه : دوشیزه و در بعضی بصورت - یزک : کنیزک . ۳- - و : پسرو دخترو گردو یارو .
تصغیر شده کوچک کرده شده کوچک کرده .

فرهنگ معین

(مُ صَ غَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) تصغیر شده ، کوچک شده .

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در دستور زبان، کلمه ای که علامت تصغیر (ک، چه، و ) به آن افزوده باشند، مانندِ پسرک، دریاچه، دخترو.
۲. [قدیمی] تصغیرشده، کوچک شده.

مترادف ها

diminutive (صفت)
کوچک، خرد، مصغر

hypocoristic (صفت)
مصغر

فارسی به عربی

ضییل

پیشنهاد کاربران

بپرس