[ویکی اهل البیت] مصطفی دومین فرزند پسر میرزا ابوالقاسم در سال 1310 ش. در خانه باصفا و نورانی وی در تجریش پای به عرصه وجود گذاشت. دوران کودکی مصطفی با حکومت ظالمانه رضاخان قلدر بر ایران مصادف بود. او در کودکی، با همه وجودش ستم های حکومت ننگین را احساس می کرد. وی فریاد و ناله های مظلومان بیچاره ای، که همه اموال و زندگی خویش را از دست داده بودند، از اعماق دل و جان می شنید. تنفر شدید مصطفی از ستمگران جباری چون رضاخان و فرزندش، از همان کودکی آغاز و تا آخر عمر شریفش ادامه داشت.
دوران کودکی و حتی نوجوانی مصطفی همواره با رنج، تلاش، کار و مجاهدت همراه بوده است. او به جهت کمک به پدر بزرگوارش برای تأمین مخارج و نیازمندی های سنگین خانواده، در همان مغازه شیرینی پزی کار می کرد. او علاوه بر این که در محل کار پدر شاگردی زبردست و مشاوری امین بود، نیز صداقت، جوانمردی و آداب معاشرت اجتماعی و... را عملاً از پدر متدین خویش می آموخت.
دوستان و آشنایان وی بر این عقیده بودند که طرز برخورد و صفات نیک او متفاوت با هم سن و سالانش بوده است. رفتار، گفتار و حرکات مصطفی در همان دوران نوجوانی منحصر به فرد بود. به طوری که بزرگترها به وی احترام می گذاشتند و به پدرش به جهت داشتن و تربیت چنین فرزندی تبریک و تهنیت می گفتند. او به خوبی آداب خرید و فروش را فراگرفته بود و در غیاب پدر به خوبی از عهده اداره مغازه برمی آمد.
عشق به علم آموزی باعث شد که مصطفی در ایام فراغت، در مغازه، مجلات کهنه و یا کتاب های پدر را بخواند و به علت هوش سرشارش مطالب برجسته آن را به ذهن بسپارد. همین موضوع باعث شد پدر بزرگوارش به رغم نیاز شدید به وجود چنین فرزندی در محل کار، او را روانه مکتب خانه نماید.
آقا مصطفی قرآن و برخی از کتاب های متداول را نزد مردی وارسته و روشن فکر به نام «حاج آقا محمد فرهمند» در محل صحن امامزاده صالح تجریش فراگرفت. از آنجا که حاج آقا فرهمند مردی آزاده و مبارز بود و زمینه مساعد برای فعالیت های بیشتر دینی در این جلسه فراهم بود، مرحوم آقا مصطفی علاوه بر فراگیری معارف و احکام از مسائل سیاسی روز نیز کاملاً آگاه می شد. و خصوصاً تحلیل های سیاسی استاد برای وی بسیار جالب و شیرین بود و از طریق همین استاد وارسته بود که وی با تشکیلاتی به نام «نور دانش» آشنا و ارتباط پیدا کرد. هدف کلی تشکیلات نور دانش بسط و گسترش فرهنگ اسلامی در تمام نقاط ایران و بلکه جهان بود. مرحوم ملکی به دلیل ذوق هنری با نوشتن مقالات دینی و سرودن اشعار مذهبی خدمت شایانی نموده است. تشکیلات نور دانش در دو مجله «ماهانه و سالانه» با نام نور دانش اقدام به چاپ مقالات و اشعار آقای ملکی می نموده است. در یک کلمه مرحوم ملکی نوجوانی پرشور، فعال، انقلابی، دارای انگیزه والای مذهبی و اراده قوی در میان همقطاران خویش و بلکه برتر از آنان بوده است. ملکی در دوران نوجوانی در ایام محرم و عزای سالار شهیدان به سرودن اشعاری انقلابی و پرمحتوا مبادرت ورزید که در دسته های عزاداری مورد استفاده همگان قرار می گرفت.
درباره معرفی استاد فرهمند و اشعارش که در دوران نوجوانی در آقای ملکی تأثیرگذار بوده این چنین می خوانیم: چهل سال پیش در پس کوچه ای در تجریش، در خانه ای محقر و کوچک در یک اتاق، آن خانه فقط یک اتاق داشت. آن کوچه، آن خانه و آن اتاق در سیل حوادث روزگار (سیل شمیران) از جا کنده شد و با آب رفت. در آن اتاق، پیرمردی (زنده یاد حاج آقا فرهمند) کلاس قرآنی داشت. پیرمرد، کودکان را از کوچه ها جمع می کرد. خنده و زبانی خوش داشت و آب نباتی در جیبش و در آن اتاق کوچک «قرآن» می آموخت.
وی در ماه محرم جامه های سیاه به تن می کرد، با یقه های بسته و آستین بلند دکمه دار و بچه ها را در دو صف، مرتب می کرد؛ بدون هیچ آرایش صحنه؛ نه سنجی، نه زنجیری و نه علامتی.... پیشاپیش کودکان پرچم سیاهی بود که در دو طرف آن، دسته ای چوبی داشت و حمل آن به عهده کودکان بزرگ بود. روی پرچم، دو جمله عربی بود و با کلمه هایی درشت تر در وسط عبارتی با عنوان «هیئت نوباوه گان تجریش».
کودکان هیچ حرکتی نباید می کردند. مثلاً دستی بر سر بکوبند و یا برسینه؛ بلکه دست ها آرام در دو طرف بدن و جمع کودکان از ابتدای صف تا آخر صف، دو دسته بودند که دسته اول می خواندند:
دوران کودکی و حتی نوجوانی مصطفی همواره با رنج، تلاش، کار و مجاهدت همراه بوده است. او به جهت کمک به پدر بزرگوارش برای تأمین مخارج و نیازمندی های سنگین خانواده، در همان مغازه شیرینی پزی کار می کرد. او علاوه بر این که در محل کار پدر شاگردی زبردست و مشاوری امین بود، نیز صداقت، جوانمردی و آداب معاشرت اجتماعی و... را عملاً از پدر متدین خویش می آموخت.
دوستان و آشنایان وی بر این عقیده بودند که طرز برخورد و صفات نیک او متفاوت با هم سن و سالانش بوده است. رفتار، گفتار و حرکات مصطفی در همان دوران نوجوانی منحصر به فرد بود. به طوری که بزرگترها به وی احترام می گذاشتند و به پدرش به جهت داشتن و تربیت چنین فرزندی تبریک و تهنیت می گفتند. او به خوبی آداب خرید و فروش را فراگرفته بود و در غیاب پدر به خوبی از عهده اداره مغازه برمی آمد.
عشق به علم آموزی باعث شد که مصطفی در ایام فراغت، در مغازه، مجلات کهنه و یا کتاب های پدر را بخواند و به علت هوش سرشارش مطالب برجسته آن را به ذهن بسپارد. همین موضوع باعث شد پدر بزرگوارش به رغم نیاز شدید به وجود چنین فرزندی در محل کار، او را روانه مکتب خانه نماید.
آقا مصطفی قرآن و برخی از کتاب های متداول را نزد مردی وارسته و روشن فکر به نام «حاج آقا محمد فرهمند» در محل صحن امامزاده صالح تجریش فراگرفت. از آنجا که حاج آقا فرهمند مردی آزاده و مبارز بود و زمینه مساعد برای فعالیت های بیشتر دینی در این جلسه فراهم بود، مرحوم آقا مصطفی علاوه بر فراگیری معارف و احکام از مسائل سیاسی روز نیز کاملاً آگاه می شد. و خصوصاً تحلیل های سیاسی استاد برای وی بسیار جالب و شیرین بود و از طریق همین استاد وارسته بود که وی با تشکیلاتی به نام «نور دانش» آشنا و ارتباط پیدا کرد. هدف کلی تشکیلات نور دانش بسط و گسترش فرهنگ اسلامی در تمام نقاط ایران و بلکه جهان بود. مرحوم ملکی به دلیل ذوق هنری با نوشتن مقالات دینی و سرودن اشعار مذهبی خدمت شایانی نموده است. تشکیلات نور دانش در دو مجله «ماهانه و سالانه» با نام نور دانش اقدام به چاپ مقالات و اشعار آقای ملکی می نموده است. در یک کلمه مرحوم ملکی نوجوانی پرشور، فعال، انقلابی، دارای انگیزه والای مذهبی و اراده قوی در میان همقطاران خویش و بلکه برتر از آنان بوده است. ملکی در دوران نوجوانی در ایام محرم و عزای سالار شهیدان به سرودن اشعاری انقلابی و پرمحتوا مبادرت ورزید که در دسته های عزاداری مورد استفاده همگان قرار می گرفت.
درباره معرفی استاد فرهمند و اشعارش که در دوران نوجوانی در آقای ملکی تأثیرگذار بوده این چنین می خوانیم: چهل سال پیش در پس کوچه ای در تجریش، در خانه ای محقر و کوچک در یک اتاق، آن خانه فقط یک اتاق داشت. آن کوچه، آن خانه و آن اتاق در سیل حوادث روزگار (سیل شمیران) از جا کنده شد و با آب رفت. در آن اتاق، پیرمردی (زنده یاد حاج آقا فرهمند) کلاس قرآنی داشت. پیرمرد، کودکان را از کوچه ها جمع می کرد. خنده و زبانی خوش داشت و آب نباتی در جیبش و در آن اتاق کوچک «قرآن» می آموخت.
وی در ماه محرم جامه های سیاه به تن می کرد، با یقه های بسته و آستین بلند دکمه دار و بچه ها را در دو صف، مرتب می کرد؛ بدون هیچ آرایش صحنه؛ نه سنجی، نه زنجیری و نه علامتی.... پیشاپیش کودکان پرچم سیاهی بود که در دو طرف آن، دسته ای چوبی داشت و حمل آن به عهده کودکان بزرگ بود. روی پرچم، دو جمله عربی بود و با کلمه هایی درشت تر در وسط عبارتی با عنوان «هیئت نوباوه گان تجریش».
کودکان هیچ حرکتی نباید می کردند. مثلاً دستی بر سر بکوبند و یا برسینه؛ بلکه دست ها آرام در دو طرف بدن و جمع کودکان از ابتدای صف تا آخر صف، دو دسته بودند که دسته اول می خواندند:
wikiahlb: مصطفی_ملکی_تهرانی