مصد
لغت نامه دهخدا
مصد. [ م َ ص َ / م َ ] ( ع اِ ) پشته بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، مصدان. ( ناظم الاطباء ). || سختی سرما. || سختی گرما. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مصد. [ م َ ص َ ] ( ع مص ) سخت گردیدن سرما. || سخت گردیدن گرما. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید