مصافگاه

لغت نامه دهخدا

مصافگاه. [ م َ ] ( اِ مرکب ) معرکه گاه. ( آنندراج ). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ. آوردگاه. ناوردگاه :
مخالفان تو را در مصافگاه اجل
همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب.
امیرمعزی.
آمد به مصافگاه اول
دشمن شده کور بلکه احول.
نظامی.

فرهنگ فارسی

معرکه گاه میدان نبرد

پیشنهاد کاربران

دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ :
ز بس کشته بر دشت آوردگاه
بسی ره ندیدند برخاک راه.
فردوسی.
- دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه :
برآشفت [ افراسیاب ] با نامداران تور
که این دشت جنگست یا بزم و سور.
فردوسی.
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
بچنگ اندرون گرزه گاو رنگ.
فردوسی.

بپرس