برفتند روزی چهل در مصاف
کسی را نبد گاه مردی و لاف.
فردوسی.
دم اژدها گیرم اندر مصاف نتابد برِ گرز من کوه قاف.
فردوسی.
جگر بیست مبارز ستدن روز مصاف نیزه بیست رش دستگرای تو کند.
منوچهری.
کجا حمله او بود چه کوهی چه مصافی کجا هیبت او بود چه شیری چه شگالی ؟
فرخی.
جاسوسان و منهیان ما بازنمودند که خصمان گفته بودند پیش مصاف این پادشاه ممکن نیست که کسی بایستد و اگر بر اثر ما که به هزیمت رفته بودیم کس آمدی کار ما زار بودی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 581، چ فیاض ص 569 ).با یک تنه تن خود چون بس همی نیایی
اندر مصاف مردان چه مرد هفت و هشتی ؟
ناصرخسرو.
پردل بود اندر مصاف دانش زیرا که زبان ذوالفقار دارد.
مسعودسعد.
به تازی گر ز شیران صد مصاف است به یاری گر ز پیلان صد قطار است.
مسعودسعد.
هر کس که گلستانی خواهد به مه دی گو خاک مصافت بین روز دگر فتح.
مسعودسعد.
آن لشکر از بیم پرویز به مصاف رومیان رفتند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 105 ). کارزار دایم ، در مصافها نفس را به فنا سپارد. ( کلیله چ مینوی ص 388 ). سلطان به ترتیب مصاف مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 298 ). در این عهد شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و فخرالدوله به خراسان افتاده بودند از مصافی که میان ایشان و مؤیدالدوله بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).بیشتر بخوانید ...