مصادره کردن


مترادف مصادره کردن: ضبط کردن، گرفتن دارایی و اموال ، تاوان گرفتن، مطالبه کردن، جریمه گرفتن

معنی انگلیسی:
confiscate, dispossess, expropriate, requisition, seize, commandeer, condemn, impress

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تاوان گرفتن جریمه کردن ۲ - مطالبه کردن مواخذه کردن : احسان پادشاه آنست که بر مردم بهانه نگیرد و منقصتها نجویند و مصادره نکنند ...

مترادف ها

requisition (فعل)
مصادره کردن، درخواست رسمی کردن

confiscate (فعل)
توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مصادره کردن

seize (فعل)
درک کردن، توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مبتلا کردن، قاپیدن، مصادره کردن، تصاحب کردن، به تصرف درآوردن، دچار حمله شدن

escheat (فعل)
مصادره کردن

sequester (فعل)
جدا کردن، توقیف کردن، مصادره کردن

expropriate (فعل)
مصادره کردن، سلب مالکیت کردن از، از تملک در اوردن

فارسی به عربی

صادر , ضروری

پیشنهاد کاربران

مُصادِره کَردَن: بازگیری ( کردن ) ، بازگرفتن، نگهداشتن

بپرس