مصاد

لغت نامه دهخدا

مصاد. [ م َ ] ( ع اِ ) پشته بلند. || بالای کوه. ج ، امصدة، مُصدان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بلندی سر کوه. ( مهذب الاسماء ). || سخت تر و استوارتر جای از کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || معقل. ج ، امصدة. مصدان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معقل شود.

مصاد. [ ] ( اِخ ) ابن ربیعةبن الحارث. از شجعان عرب است و از مبارزان در واقعه «یوم المنفعه یا یوم کلاب ثانی ». رجوع به العقدالفرید ج 6 صص 83 - 85 شود.

مصاد. [ ] ( اِخ ) ابن عبدالملک. برادراکدر است و در غزوه دومةالجندل به روزگار پیامبر اسلام حاضر بوده است. رجوع به امتاع الاسماع ص 465 شود.

مصاد. [ ] ( اِخ ) ابن یزید نعیم. برادر شبیب خارجی و از شجاعان است و در بیشتر جنگها با برادر بود و بر در کوفه به دست خالدبن عتاب ریاحی کشته شد. ( الاعلام زرکلی ج 3 ص 1041 ).

فرهنگ فارسی

ابن یزید نعیم برادر شبیب خارجی و از شجاعان است و در بیشتر جنگها با برادر بود و بر در کوفه به دست خالد بن عتاب ریاحی کشته شد .

پیشنهاد کاربران

بپرس