مشیع

لغت نامه دهخدا

مشیع. [ م ُ ش َی ْ ی َ ] ( ع ص ) دلیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شجاع و دلیر. ( ناظم الاطباء ). || مرد شتابکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتابکار و عجول. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مشیع. [م ِش ْ ی َ ] ( ع ص ) کینه ور و پر از ناکسی و بخل . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مشیع. [ م َ ]( ع ص ) اناء مشیع؛ آوند پر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). || کینه ور آگنده از ناکسی. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) ( از متن اللغة ). و رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

انائ مشیع آوند پز

پیشنهاد کاربران

بپرس