مشیب

/maSib/

لغت نامه دهخدا

مشیب. [م َ ] ( ع مص ) سپید گشتن موی و پیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || ( اِمص ) سپیدی موی و پیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پیری. ( دهار ). پیری. دومویی. شیب. شیبه. ( یادداشت مؤلف ) :
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب.
رودکی.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) پیر شدن سفید موی گردیدن . ۲- ( اسم ) پیری : شاید که مرد پیر بدین گه جوا شود گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب . ( رودکی )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سپیدموی . ۲ - پیری .

فرهنگ عمید

۱. پیر شدن، سفید شدن مو.
۲. پیری و سفیدی موی.

پیشنهاد کاربران

بپرس