مشکین خط. [ م ُ / م ِ خ َ ] ( ص مرکب ) مشکین کلاله. ومشکین کمند از اسماء معشوق است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). که خط او چون مشک باشد به رنگ و بوی : هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتار شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن.
سعدی.
|| ( اِ مرکب ) خط سیاهی که تازه در رخ معشوق دمیده باشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مشکین و ترکیبهای آن شود.