مشکین جو. [ م ُ / م ِ ج َ / جُو ] ( اِمرکب ) مشکین چاه. مشکین چه. خالی که در رخ معشوق باشد. ( ناظم الاطباء ). خالی سیاه همچند جو : جوجوم از عشق آنک خالش مشکین جوی است دل جو مشکینْش دید خر شد و بارم ببرد.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 520 ).