مشکلات


برابر پارسی: دشواری ها

معنی انگلیسی:
difficulties, problems

لغت نامه دهخدا

مشکلات. [ م ُ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) چیزهای دشوار و سخت و پیچدار و مغلق. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مشکل : در مشکلات محمودی و مسعودی و مودودی ( ره ) رجوع با وی میکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 ).
وگر بپرسی از این مشکلات مر ما را
به پیش حمله تو پای سخت بفشاریم.
ناصرخسرو.
هر کجا تابم ز مشکاتت دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی.
مولوی.
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است.
سعدی.
مشکلات دهر را فکر حکیم آسان نکرد
خیز تا ما مشکلات دهر را آسان کنیم.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مشکله ( مشکل ) : و چو بنیاد این کتاب بر گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی بود نام نهادم مر این کتاب را جامع الحکمتین .

مترادف ها

difficulties (اسم)
رنج، مشکلات

پیشنهاد کاربران

چیز مهمی که امروز فهمیدم این است که کَ لی که معنای کچلی میدهد با واژه دَکِلِستِن مازندرانی یکی می باشد و به معنای ریختن و ریخته شده میباشد پس ک َ ل شدن همان ریخته شده است و در کلانتر هم به دلیل اینکه در قدیم همانطور که دوستان گفتند قلندران = calander صورت خودرا میتراشیدند به آنها اطلاق شد , کِل به چم جا و خانه و در کِرک کِلی مازندرانی ( خانه مرغ ) کِلی او / کیله او ( خانه آب = جوی ) و . . . دیده شده
...
[مشاهده متن کامل]

از اینرو میتوان فهمید کال به چم خشکی که در میانکاله آنرا داریم از فعل دکلستن آمده و کال تغییر یافته کَ ل است و به میوه های نرسیده و خشک کال و به ادم های کچل ک َل گفتند . همچنین در زبان مازندرانی به اصلا و هیچ ( تمامیت در چیزی ) دَ کال میگویند و باز نشان از این دارد برای اشاره به تمامیت چیزی از ک ُ ل / ک َ ل یا کلاً استفاده میشده . پس یکی دیگر از مشتقات آن بطور کل و کامل است.
پس داریم
کِ ل / ک ِ لی / کیله = خانه ( جایی که خشک باشد )
ک َ ل / کال = خشک و ریخته شده ( کلانتر = قلندر = کامل خشک و ریخته شده => اشاره به بی مویی و تاس بودن زیاد آنان )
کُ ل = بطور کل و کامل ( تماما )
کال = در جایی دیگر از این خشک بودن = کال برای شمارش نیز بهره شد ( چند کال گردو = چند عدد گردو ) همچنین در زبان لاتین نیز برای شمارش از واژه calculator بهره میشود که باز نشان از این دارد قلندران = کالندران = کلانتران کارشان ستاره شناسی و حساب رسی بوده / اصطلاح اینکه میگویند با من خشکه حساب کن هم بسیار شکآور به اسن است که خشکه همان کال میشود پس => با من نقداً و شمرده حساب کردن هم از همینجا آمده
واژه دکال دقیقا زمانی در زبان مازندرانی بکار میرود که بخواهیم در پاسخ به ادعاهای یک فرد بگویم تازه تو هم مثلا ادم شدی و . . . ( یعنی بحساب آوردن ملاک بوده ) پس کال و دکال یعنی حساب آوردن و دکال یعنی تو را هم بحساب می آیی؟؟ همچنین دکال میتواند از دک کال آمده باشد یعنی ادعای حساب شدن را داشتن که باز هم سخن بنده را تایید میکند ( دک و پوز = ادعا ) خود دک با داک / دکان و . . همریشه است یعنی جلو آمده و در داکی =docky یعنی منقار جلو آمده دوک نیز در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده ( دوک سوال = به کسی که پیشانی اَش جلو آمده باشد گفته میشود )
آیا واژه call یعنی فراخواندن نمیتواند رپتی به این داشته باشد؟؟؟ فراخواندن جهت شمارش و حساب آوری بوده پس آیا نمیتوان فهمید call لاتین همان کال ایرانیست اما با کاربردی دگردیس شده؟؟
هیکل / پیکر / کران / کلان / کال / کُل / کَل ( خشک شده = موهای ریخته شده ) / شِکل / شِکِل ( واحد پول اسراییل ) / دکال ( در زبان مازندرانی یعنی ادعای حساب داشتن = شمرده شدن ) همگی به حد و حدود و تعداد و خشکی و خشکه حساب کردن اشاره دارد مثلا در واژه شِکل = شِ کل یعنی از کِل آمده از پیکر و حد و کران آمده = پیکر دار
پس میتوان فهمید هیکل همان پیکر بوده اما با اوازی دیگر یعنی پی - - > هی و کر - - - > کل شده و هر دو یکی باشند.

مشکلات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
بژیکان bežikān ( سغدی با پسوند جمع آن )
کلواره kelvāre ( مازنی )
گرفتاری ها، دردسرها ( دری )
ایرادها
مکاره. [ م َ رِه ْ ] ( ع اِ ) ج ِ مکرهة. ( ناظم الاطباء ) . ج ِ مَکرَه. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است : �اسباغ الوضوء علی المکاره � و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. ( از ذیل اقرب الموارد ) . سختیها. ( منتهی الارب ) . به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

خدای عزوجل از تنش بگرداناد
مکاره دو جهان و وساوس خناس.
منوچهری.
سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور
برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی.
منوچهری.
بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد
ایزدمرساناد به روی تو مکاره.
منوچهری.
پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 288 ) . مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 6 ) .
زانکه جنت از مکاره رسته است
رحم ، قسم عاجز اشکسته است.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 245 ) .
در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. ( اخلاق ناصری ) . نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. ( گلستان ) . هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند. . . ( مصباح الهدایه چ همایی ص 267 ) . چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. ( مصباح الهدایه ، ایضاً ص 383 ) .
- مکاره کشیدن ؛ تحمل کردن سختیها و رنجها : ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 280 ) .
|| امور زشت و ناپسند. مکروهات :
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 199 ) .
چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی. . . و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 385 ) .

توضیح به زبان انگلیسی
Problem
برای واژه برابر و همتای مشکلات در زبان پارسی من واژه های گرفتاری و دردسر را پیشنهاد میکنم

گره {زیر "گ" و "ر"}
Problems

بپرس