مشکل پسند

/moSkelpasand/

مترادف مشکل پسند: دیرپسند، سخت گیر

متضاد مشکل پسند: آسان گیر

برابر پارسی: سخت پسند، دیرپسند

معنی انگلیسی:
choosey, choosy, dainty, fastidious, selective, persnickety, picky, hard to please, fussy

لغت نامه دهخدا

مشکل پسند. [ م ُ ک ِ پ َ س َ ] ( نف مرکب ) کسی که چیزی را به دشواری پسند کند و خوش آیند وی نباشد. ( ناظم الاطباء ). دیرپسند. بدپسند. دژپسند. دشوارپسند. آنکه تا چیزی نهایت خوب نباشد نپسندد. خوش آرزو. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که بدشواری چیزی را پسند کند بد پسند : معلوم شد که وی مردی متکبر و نسبت بدیگران بی اعتنا و مشکل پسند است .

فرهنگ معین

( ~. پَ سَ ) [ ع - فا. ] (ص . ) کسی که به سختی انتخاب می کند و می پسندد.

فرهنگ عمید

کسی که چیزی را به دشواری پسند کند.

واژه نامه بختیاریکا

اَو بو کُن

مترادف ها

fastidious (صفت)
سخت گیر، بیزار، مشکل پسند، باریک بین

فارسی به عربی

صعب

پیشنهاد کاربران

بپرس