مشکل شدن


مترادف مشکل شدن: سخت شدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن

متضاد مشکل شدن: ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن

معنی انگلیسی:
complicate

پیشنهاد کاربران

تنگ گشتن کار ؛ تنگ شدن کار. سخت و دشوار گشتن امری. صعب ومشکل گردیدن کاری : چون کار بر. . . تنگ گشت یک خروار زر هدیه فرستاد. ( تاریخ سیستان ) .
صعب افتادن ؛ مشکل شدن. سخت شدن.
درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن. مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تَعَصّی. عَسَر. ( از منتهی الارب ) .

بپرس