بر ارغوان قلاده یاقوت بگسلی
بر مشک بید نایژه عودبشکنی.
منوچهری.
کبودش تن و برگ یکسر سپیدسیه تخمش و بار چون مشک بید.
اسدی.
پر از حلقه شد زلفک مشک بیدش پر از در شهوار شد گوشوارش.
ناصرخسرو.
بدرّید بر تن سلب مشک بیدز جور زمستان به پیش بهار.
ناصرخسرو.
بیچاره مشک بید شده عریان با گوشوار و قرطه دیبا شد.
ناصرخسرو.
زآن می گلگون که بید سوخته پروردبوی گل و مشک بید خام برآمد.
خاقانی.
برآموده چون نرگس و مشک بیدبه موی سیه مهره های سپید.
نظامی.
مشک بید از درخت عود نشان گاه کافور و گاه مشک فشان.
نظامی.
بر او چادری از رخام سپیدچو برگ سمن بر سر مشک بید.
نظامی.
زلف سیه بر سر سیم سپیدمشک فشان بر ورق مشک بید.
نظامی.
همه مویم چو کافور سپید است چو مشکی بود اکنون مشک بید است.
عطار.
و رجوع به «بیدمشک » و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 194 و گیاه شناسی گل گلاب ص 258 شود. || بمعنی عود هم به نظر آمده است. ( برهان ). آنچه در برهان بمعنی عود نوشته ، اصلی ندارد. ( سراج اللغات ) ( از فرهنگ نظام و حاشیه برهان چ معین ).