مشوار

لغت نامه دهخدا

مشوار. [ م ِش ْ ] ( ع اِ ) آلت انگبین گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، مشاویر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مِشْوَر شود. || درون چیزی و برون آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مخبر و منظر: لیس لفلان مشوار؛ ای منظر. ( از اقرب الموارد ). || آخور یا همان نشخوار است.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). معرب نشخوار و بمعنی آن. ( ناظم الاطباء ). || نخاس ستور. ( منتهی الارب )( آنندراج ). جایی که در آن چارپایان را عرضه کنند به اقبال یا به ادبار؛ و منه : ایاک و الخطب... ( از اقرب الموارد ). آنجا که چارپا را در آن برانند تا معلوم گردد راه رفتن آن چگونه است یا آنجا که چارپا را درآن عرضه کنند. ( از لسان العرب ). جائی که در آن ستور را به معرض بیع درآورند. ( ناظم الاطباء ). آنجا که ستور عرضه گشته بر خریدار. ( مهذب الأسماء ). || چله کمان نداف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مشاویر. ( از اقرب الموارد ). || و اخذت الابل مشوارها؛ یعنی فربه و نیکتن شدند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فربهی وخوبی تن. || نره و ذکر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آلت انگبین گرفتن جمع مشاویر

پیشنهاد کاربران

بپرس