ستودن، ستایش کردن، علم کردن، تجلیل کردن، تعریف کردن از، تکریم کردن، مشهور کردن، بر جسته کردن، جلال دادن
fame(فعل)
علم کردن، مشهور کردن
distinguish(فعل)
فرو نشاندن، تشخیص دادن، دیدن، مشخص کردن، تمیز دادن، وجه تمایز قائل شدن، تمبز دادن، دیفرانسیل گرفتن، مشهور کردن
فارسی به عربی
شهرة , صیة میز
پیشنهاد کاربران
Made it/sth famous The phrase "the Great Game" was found in his papers and quoted by a historian of the First Afghan War. Rudyard Kipling made it famous in his novel Kim, the story of an Anglo - Indian boy and his Afghan mentor foiling Russian intrigues along the highways to India.
تشهیر
- برافروختن نام ؛ کنایه از مشهور وبلندآوازه کردن : بخاک اندر افکند ارجاسب را برافروخت او نام گشتاسب را. فردوسی.