مشمول

/maSmul/

مترادف مشمول: شمول، فراگیر، سرباز، سن سربازی

برابر پارسی: فراگیر، فراگرفته شده، آماده

معنی انگلیسی:
included, covered, conscript, eligible, conscript(able person)

لغت نامه دهخدا

مشمول. [ م َ] ( ع ص ) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بادشمال خورده. ( از اقرب الموارد ). غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده باشد. و نیز کسی که باد شمال به آن رسیده باشد. ج ، مشمولون. ( ناظم الاطباء ). شراب و آب ایازخورده. شراب و آب شمال وزیده. آنکه باد شمال بر او وزیده و خنک شده باشد. ( یادداشت مؤلف ). || مرد خوشخوی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || از همه سو فراگرفته شده و احاطه کرده شده.( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) : در آغاز جوانی بدین خدمت سرافراز شده مشمول نوازش و مورد تربیت بود. ( عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ص 165 ). || داخل شده در حکمی یا گروهی. || جوان ایرانی که به سن قانونی برای ورود به نظام وظیفه رسیده باشد.

فرهنگ فارسی

فراگرفته شده، دربرگرفته شده، احاطه شده
( اسم ) ۱- احاطه کرده شده فرا گرفته : میرزا فتح الله مذکور در آغاز جوانی بدین خدمت سر افراز شده مشمول نوازش و مورد تربیت بود . ۲ - داخل کرده در حکمی یا گروهی . ۳ - کسی که بسن قانونی برای ورود بنظام وظیفه ( اجباری ) رسیده جمع : مشمولین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ مف . ) ۱ - فراگرفته شده ، شامل شده . ۲ - کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده .

فرهنگ عمید

۱. فراگرفته شده، در برگرفته شده، احاطه شده.
۲. جزء حکم یا گروهی.

مترادف ها

draftee (اسم)
مشمول

inductee (اسم)
مشمول، کسی که وارد خدمت شده

subject (صفت)
مادون، مطیع، مشمول، در خطر، تحت تسلط

contained (صفت)
مشمول، محاط

included (صفت)
مشمول

فارسی به عربی

شامل , مسوول قانونیا

پیشنهاد کاربران

دربرگرفته
شامل
کسی که شامل می شود مشمول گویند
منتفع بهره مند
mashomul این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گَژگیت، گَژگیک ( گَژگ از کردی: گَشتگیر= شمول + «یت، یک» )
گِتینیک، گِتینیت ( گِتین از کردی: گِرتِنه وه= شمول + «یک، یت» )
هِموپیک، هموپیت ( هموپ از کردی: هه موولالیگرتن= شمول + «یک، یت» )
...
[مشاهده متن کامل]

یک پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) پهلوی
یت پسوند یاتیکی سنسکریت

بپرس