مشم

لغت نامه دهخدا

مشم. [ م َش َم م ] ( ع اِ ) ذفرالمشم ؛ تیزبوی . ( یادداشت مؤلف ) : ذکیةالرائحه ناعمةالمشم و الملمس. ( ابن البیطار ) ( یادداشت مؤلف ).

مشم. [ م ُ ش ِم م ] ( ع ص ) متنفر و بیزار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). سربازگیرنده از کراهت. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

متنفر و بیزار سرباز گیرنده از کراهت

پیشنهاد کاربران

بپرس