مشق
/maSq/
مترادف مشق: ریاضت، تمرین، ورزش، تکلیف، درس، رژه، سان
برابر پارسی: نوشتن، ورزش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مشق چیزی رساندن ؛ مشق بسیار کردن. ( بهار عجم )( آنندراج ). مشق آن چیز کردن. تمرین و ممارست کردن در آن چیز : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) زیاد انجام دادن کاری تا آن امر ملک. شخص گردد ورزیدن تمرین کردن .۲- بسیار نوشتن خط تا خط خوب و مطابق اسلوب گردد . ۳ - ( اسم ) ورزش کاری تمرین . یا مشق خط . تمرین در نوشتن تا خط خوب و مطابق شیو. خطاطی گردد . یا مشق نظام . اجرای عملیات نظامی . یا مشق چیزی کردن . بسیار آنرا تمرین و ممارست کردن : ز کام سنگ مگر کوهکن زیان میکرد بموج سنگ سیه مشق خود کشان میکرد . ( طاهر وحید )
جمع مشقه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مطلبی نوشتنی برای تمرین و یادگیری.
۳. تمرین.
۴. [قدیمی] تمرین و تکرار کاری برای کسب مهارت.
جدول کلمات
مترادف ها
تحصیل، تعلیم، تدریس، مکتب، مشق، اموزش، پرورش
عادت، عمل، تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، تکرار، برزش
تمرین، ورزش، مشق
تمرین، مته، مشق، مشق نظامی
تمرین، مشق، تکرار، تمرین نمایش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مشق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
یچ yoc ( سغدی )
یچ yoc ( سغدی )
تمرین، تکلیف
واژه مشق
معادل ابجد 440
تعداد حروف 3
تلفظ mašq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( مص م . )
آواشناسی maSq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 440
تعداد حروف 3
تلفظ mašq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( مص م . )
آواشناسی maSq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
همخانواده با واژه مشقت ، اینکه کدام نادان بیسواد ، پای این واژه نا مربوط را به درس و مدرسه کشید کسی نمیداند ، واژه درست می تواند بازآموزی باشد ، دانش آموز با نوشتن چیزی آن را باز می آموزد ،
نویسش
مشق، تکلیف کلاسی=آموزه ورز، کارورزه