مشعشع

/moSa~Sa~/

مترادف مشعشع: براق، تابان، تابنده، پردرخشش، درخشان، روشن، سایه

متضاد مشعشع: تیره، مکدر

معنی انگلیسی:
brilliant

لغت نامه دهخدا

مشعشع. [ م ُ ش َ ش َ ] ( ع ص ) روشن. ( آنندراج ) ( غیاث ). رخشان . درخشان. درخشنده. درفشنده. پاک و روشن ، که کثیف نباشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ظل مشعشع ؛ که کثیف نباشد. ( از اقرب الموارد ).
|| شراب به آب آمیخته. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). می به آب آمیخته. ( دهار ). || سایه پراکنده تنک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سایه پراکنده وتنک، روشن، درخشان
( صفت ) ۱ - سای. پراکنده .۲- شراب آمیخته با آب . ۳- درخشان تابان : سابق. مشعشع او موجب شهرت وی گردید . توضیح باین معنی از ترکی وارد فارسی شده .

فرهنگ معین

(مُ شَ شَ ) [ ع . ] (اِمف . )روشن ، درخشان .

فرهنگ عمید

روشن، درخشان.

مترادف ها

brilliant (صفت)
با استعداد، زیرک، تابان، مشعشع، غرا

pompous (صفت)
قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه

splendent (صفت)
مشعشع، ساطع، پر فروغ

فارسی به عربی

رائع

پیشنهاد کاربران

مشعشع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
تابان، تابناک، رخشان، درخشان، تابنده، فروزان، پرفروغ، لیان layān ( دری )
بامین ( پارتی: bāmen )
تابناک، آن چیزی که پرتو دارد، درخشان
رخشان
ثاقب

بپرس