مشعب

لغت نامه دهخدا

مشعب. [ م َ ع َ ] ( ع اِ ) راه. ج ، مَشاعب. ( مهذب الاسماء ). راه در کوه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). راه : مشعب الحق ؛ راهی که حق را از باطل جدا سازد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || داغی است شتران را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مشعب. [ م ِ ع َ ] ( ع اِ ) برما. ( منتهی الارب ). برما و مته. ( ناظم الاطباء ). مثقب. ( اقرب الموارد ). || سوزن و دست افزار کاسه بند. ج ، مَشاعب. ( مهذب الاسماء ). ابزاری که بدان ظروف شکسته را مرمت کنند. ( ناظم الاطباء ). دست افزار کاسه بند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مشعب. [ م ُ ش َع ْ ع َ ] ( ع ص ) وصله شده و پینه زده. ( ناظم الاطباء ). اصلاح شده. ( از اقرب الموارد ): فی کل قعب مشعب ؛ ای مجبور فی مواضع منه. ( ابن کناسة ازاقرب الموارد ). و رجوع به تشعیب و مشعبة شود. || نشان کرده شده با نشان شعب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) راه ، طریق .

فرهنگ عمید

راه، طریق.

پیشنهاد کاربران

بپرس