مشرعه

لغت نامه دهخدا

( مشرعة ) مشرعة. [ م َ رَ ع َ ] ( ع اِ ) جای به آب درآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). جای به آب درآمدن و آبشخور. ( آنندراج ). جای آب خوردن. ( غیاث ). ج ، مَشارع. ( اقرب الموارد ) ( محیط المحیط ) : شهرکی ساخت بنیاد آن از سنگ و ارزیز و عمودهای آهن و اکنون مشرعه عدن ، آن شهر است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 96 ).
گفت باری آب ده از مکرعه
گفت آخر نیست جویا مشرعه.
مولوی.

مشرعة. [ م ُ رَ ع َ ] ( ع ص ) رماح مشرعة؛ نیزه راست کرده شده بسوی کسی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مشروعة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مشرع
نیزه راست کرده شده بسوی کسی

پیشنهاد کاربران

برد چخماخ من از جامه من جامه نبرد
جامه از مشرعه بردند هم از اول تیر
چهل وپنج درو سوزن و انگشتریی
قلم و کارد ببرده است یکی شوم حقیر
ابوشکور
جای نوشیدن آب

بپرس