مشذب

لغت نامه دهخدا

مشذب. [ م ِ ذَ ] ( ع اِ ) داس که بدان خشاوه کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مشاذب. ( ناظم الاطباء ). داس رزبر. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).

مشذب.[ م ُ ش َذْ ذَ ] ( ع ص ) مرد نیک درازبالا و نیکوخوی. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و فی نعته صلی اﷲ علیه و آله «اقصر من المشذب ». ( ناظم الاطباء ). || درخت خشاوه کرده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آراسته و پیراسته : و چون کوتوال عزالدین مرغزی مردی بود به تجارب ایام مهذب و مشذب. جز استیمان و تضرع حیلتی دیگر ندید. ( جهانگشای جوینی ). || خرمابن دراز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اسب درازخلقت. ( ناظم الاطباء ). اسب درازخایه. ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

کلمه ( مشذب ) بمعنای بلند قامتی است که در عین حال لاغر اندام باشد و گوشتی بر بدن نداشته باشد . کلمه ی شوذب از این واژه گرفته شده و در ایران اسم پسرانه است . و نام یکی از شهدای کربلا است .

بپرس