مشخص

/moSaxxas/

مترادف مشخص: آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح، تشخص یافته

متضاد مشخص: نامشخص، نامعلوم

برابر پارسی: پیدا، شناخته شده، نمایان، هویدا، بازشناخته

معنی انگلیسی:
one who distinguishes or specifies, distinguishing, diacritical, diagnostic, well-defined, clean-cut, clear-cut, decided, definite, definitive, distinct distinguished, pronounced, (one) who distinguishes or specifies, [med.] diagnostic, [gram.]diacritical, marked, specified, distinct, especial, given, several, sharp, specific, strict, tangible

لغت نامه دهخدا

مشخص. [ م ُ ش َخ ْخ َ ] ( ع ص ) تشخیص کرده شده. و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. ( آنندراج ). معین. محقق. معین شده. محقق شده. قرارداده شده. ( از ناظم الاطباء ) :
در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس
زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 438 ).
از فلکی شریف تر یا شرف مشخصی
ازملکی کریم تر یا کرم مصوری.
خاقانی.
|| تشخص یافته. شخصیت پذیرفته. ( فرهنگ فارسی معین ). ممثل یا مصور. ( نقود العربیه ) : آزادچهره درآمد... چون عقل ملخص و روح مشخص. ( مرزبان نامه ص 300 ). || تاوان. جریمانه. || معهود. عهدکرده شده. ( از ناظم الاطباء ).

مشخص. [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] ( ع ص ) تشخیص دهنده. || مایه تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.

فرهنگ فارسی

معین شده، تمی داده شده
( اسم ) ۱ - تشخیص دهنده . ۲ - آنچه که مای. تشخیص و امتیاز چیزی از نظایر آنست .

فرهنگ معین

(مُ شَ خَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) معین ، معلوم .

فرهنگ عمید

معیّن شده، تمیز داده شده.

واژه نامه بختیاریکا

حَد بُر

مترادف ها

specified (صفت)
معین، مشخص، تعیین شده، مشخص شده

determined (صفت)
معین، مشخص، مصمم

defined (صفت)
محدود، معین، مشخص

ascertained (صفت)
مشخص، محقق

specific (صفت)
مشخص، خاص، مخصوص، خصوصی، ویژه، بخصوص، اخص

distinctive (صفت)
مشخص، منش نما

well-known (صفت)
ستوده، مشخص، پیش پا افتاده، مشهور، واضح، معروف، نیکنام

distinguished (صفت)
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص

famous (صفت)
ستوده، مشخص، عالی، برجسته، مشهور، سربلند، معروف، نامی، نبیه، بلند اوازه، اعظم

recognizable (صفت)
مشخص، قابل تشخیص، شناختنی، باز شناختنی، شناخت پذیر

فارسی به عربی

قابل للتعیین , مطهر , ممیز

پیشنهاد کاربران

می توان به جای "مشخص" از "نمایان، برجسته" و به جای "مشخص کردن" از "نمودن، نماییدن، برجسته کردن" بهره ببریم.
"نِمودن" برابر "نشان دادن" است که خود برابر "مشخص کردن" می تواند باشد.
"نِماییدن" هم برابر "نِمودن" است ولی چون امروزه "نِمودن" بیشتر مینه ( =معنی ) "کردن، انجام دادن" گِرِفته است ( که برابر نخستش نیست ) ، پس با گرفن بن کنونی آن یا همان "نِما" و افزودن پسوند بن واژه ( =پسوند مصدر، نام مصدر، چیزهایی همانند "دن، تن، یدن" ) می شود "نِماییدن" که این بهتر می تواند جای "مشخص کردن" را بگیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

"نِمایان" هم که از بن کنونی "نِمودن" یا همان "نِما"، و "ی" میانجی برای آسانی گویش و پسوند "ان" ساخته شده است.
از روی پسوند "ان" هم آشکار است که این واژه برابر "مشخص" است.
"بَرجِسته" هم که دیگر، نیازی به گستردن ( =توضیح دادن ) ندارد.
بدرود!

شناخت پذیر
بجای مشخص در مردهک برابر هم گفته میشود
کردی کرمانشاهی: دیار
ویچارش، بازشناخت.
منابع• http://pesamtik18@gmail.com
سمتگیری شده
در کنار برابرهای دربرگیرنده ی بالا که خود نیز به یکی از آن ها اشاره کرده ام، کاربرد �سمتگیری شده� ( کُنکِرِت ) جایگزین شایسته تری از آن برابرهای دربرگیرنده، در برخی باره هاست.
پیدا
یافت
مشخص = بازشناخته
( پیشنهاد بانو فرزاد بتهایی، در نبیگ یا نسک" واژه نامه پارسی به پارسی" )
روشن
بجای واژه ی �مشخص� در بسیاری جاها می توان از واژه ی �روشن� سود برد.
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر دهم اسپند ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html

آشکار ، هویدا ، نمایان
Hi
Means clearly too مشخص
Its ok to say these big words but for being easier you can use this word too
Thank s
. . . Bye . . .
moshaxxas این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیواپین ( نیواپ از اوستایی: نیوَوَئیتی= تشخیص + «ین» )
ویچینا ( ویچین = تشخیص؛ پهلوی + «نا» )
ماسینا ( ماسین از کردی: ناسینه وه= تشخیص + «نا» )
...
[مشاهده متن کامل]

آنوهاپین ( آنوهاپ از سنسکریت: اَنوبْهاوَ= تشخیص + «ین» )
اَبهینا ( اَبهین از سنسکریت: اَبهینی وِشَ= تشخیص + «نا» )
نا پسوند پِسَن ( = صفت ) ساز یاتیکی ( = مفعولی ) در سنسکریت است

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس