مشج
لغت نامه دهخدا
مشج. [ م َ ش َ ] ( ع ص ) آمیخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . درآمیخته. ج ، امشاج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مشیج شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
(بروزن فلس) آمیختن. «مَشَجَهُ: خَلَطَهُ» و مَشیج و مَشِجَ (بروزن فرس و کتف) به معنی آمیخته وجمع آن امشاج است . در باره علت جمع آمدن امشاج گفتهاند: آن به اعتبار اجزاء نطفه است. و یا به اعتبار آمیخته شدن نطفه زنان مردان است. و چون نطفه حامل خصلتهای توارث است و اخلاق و سجایای پدران ومادران را به اولاد منتقل میکند شاید از این جهت امشاج گفته شده یعنی از نطفه ایکه دارای آمیخته هاست انسان را آفریدیم. و شاید آن اشاره باشد به سلولها و کرومزومها و ژنهای بی شمار نطفه. والله العالم. این کلمه تنها یکبار در قرآن مجید آمده است.
(بروزن فلس) آمیختن. «مَشَجَهُ: خَلَطَهُ» و مَشیج و مَشِجَ (بروزن فرس و کتف) به معنی آمیخته وجمع آن امشاج است . در باره علت جمع آمدن امشاج گفتهاند: آن به اعتبار اجزاء نطفه است. و یا به اعتبار آمیخته شدن نطفه زنان مردان است. و چون نطفه حامل خصلتهای توارث است و اخلاق و سجایای پدران ومادران را به اولاد منتقل میکند شاید از این جهت امشاج گفته شده یعنی از نطفه ایکه دارای آمیخته هاست انسان را آفریدیم. و شاید آن اشاره باشد به سلولها و کرومزومها و ژنهای بی شمار نطفه. والله العالم. این کلمه تنها یکبار در قرآن مجید آمده است.
wikialkb: ریشه_مشج
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید