مشتمل

/moStamel/

مترادف مشتمل: حاوی، شامل، محتوی

معنی انگلیسی:
consisting of, containing

لغت نامه دهخدا

مشتمل. [ م ُ ت َ م ِ ] ( ع ص )آن که در بر می گیرد و احاطه می کند و می گنجاند. دربرگیرنده. احاطه کننده. ( ناظم الاطباء ). گرداگرد فراگیرنده و بر بالای چیزی محیطشونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). در بردارنده. حاوی. شامل :... فرمان دهد تا بابی در این کتاب به نام من بنده مشتمل بر صفت حال من بپردازند. ( کلیله و دمنه ). و به دقایق حیله ، گرد آن می گشتند که مجموعه سازند مشتمل بر... ( کلیله و دمنه ). که این کتاب بر اظهار بعضی از آن مشتمل است. ( کلیله و دمنه ). و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد واصول او مشتمل است بر دوازده باب. ( لباب الالباب ).
- مشتمل بودن ؛ در بر داشتن. محتوی بودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| آن که جامه در خود می پیچد. ( ناظم الاطباء ).

مشتمل. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع ص ) محتوی. فراگرفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

فراگیرنده، دربردارنده، احاطه کننده
( اسم ) ۱ - گرداگرد فرا گیرنده احاطه کننده . ۲ - حاوی : و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد و اصول او مشتمل است بر دوازده باب .
محتوی فراگرفته

فرهنگ معین

(مُ تَ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) فراگیرنده ، شامل شونده .

فرهنگ عمید

۱. دربردارنده، حاوی.
۲. احاطه کننده، فراگیرنده.

پیشنهاد کاربران

مشتمل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
انگد angad ( مانوی )
پرزیس parzis ( سغدی: parżes )
شامل، شامل چیزی شدن
متضمن
دال بر

moshtamel ( = شامل، حاوی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گَژگومَند ( گَژگ از کردی: گَشتگیر= شمول + اومند )
گِتینمَند ( گتین از کردی: گِرتِنه وه= شمول + مند )
هِموپور ( هموپ از کردی: هه موولالیگرتن= شمول + «اور» )

بپرس