مشبع


مترادف مشبع: پر، مشحون، مملو ، سیر، مفصل، مبسوط، بسیار، زیاد، فراوان

متضاد مشبع: تهی، خلاء

معنی انگلیسی:
saturated, full, detailed

لغت نامه دهخدا

مشبع. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) سیرکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). سیر و سیرکرده. ( ناظم الاطباء ). بسیار. فراوان. تقول : ساق فلان فی هذا المعنی فصلا مشبعاً؛ ضافیاً مستوفی فیه. ( از اقرب الموارد ) : و نیز آن معانی که پیغام داده شده باشد باید که بشنود و جوابهای مشبع دهد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 84 ). و بیاید در تاریخ بعد از این بابی سخت مشبع آنچه رفت و سالاری تاش. ( تاریخ بیهقی ص 283 ). از این نمط فصلی مشبع بر او دمید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 155 ). و گفت من برای اظهار این سر فصول مشبع اندیشیده بودم. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 33 ). و علم خط اسراری که تا این غایت کس اظهار آن نکرده است فصلی مشبع بگویم. ( راحة الصدور راوندی ص 63 ). این فصل اگرچه مشبع گفتی ، اما مرا سیری نمی کند. ( مرزبان نامه ص 92 ).
- اخضر مشبع ؛ سبز سیر. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ).
- بیانی مشبع ؛ بیانی وافر و به شرح و مستوفی.
- ثوب مشبع ؛ جامه سبزرنگ. ( دهار ).
- رجل مشبعالعقل ؛ مرد بسیارعقل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- فصل مشبع ؛ تفصیل طولانی و مفصل. ( ناظم الاطباء ).
|| فتح و ضمه و کسره آنقدر پر خوانده شده که «الف » از فتحه و «واو» از ضمه و «یا» از کسره پیدا شده باشد. ( آنندراج ). و رجوع به مدخل بعد شود.

مشبع. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) فتحه و کسره و ضمه که پر خوانده شود، یعنی از فتحه «الف » و از کسره «یا» و از ضمه «واو»پیدا گردد. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به مدخل قبل معنی آخر شود. || جزوی که در آخر آن سبب است اگر الفی در آن افزایند آن را مشبع گویند. ( المعجم ). || سیرکننده و بسیار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سیرکرده شده، سیر و پر
( اسم ) ۱ - سیرکننده . ۲ - پرکننده
جزوی که در آخر آن سبب است اگر الفی در آن افزایند آنرا مشبع گویند

فرهنگ معین

(مُ بَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سیر کرده شده ، اشباع شده .
(مُ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) سیر کننده .

فرهنگ عمید

۱. اشباع شده، سیرشده.
۲. کامل.
۳. (قید ) به طور کامل.
سیرکننده.

مترادف ها

abrim (صفت)
مشبع

medicated (صفت)
مشبع

heaped (صفت)
مشبع، متراکم

impregnated (صفت)
مشبع

replete (صفت)
مشبع، انباشته، لبریز، چاق، پر مایه، کاملا پر

satiate (صفت)
مشبع، سیر

پیشنهاد کاربران

بپرس