مشایعت کردن


مترادف مشایعت کردن: همراهی کردن، بدرقه کردن، تشییع کردن

معنی انگلیسی:
accompany, conduct, convoy, escort, see, guard

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - در پی کسی رفتن پیروی کردن کسی را : هم. ما عروس و داماد را تا خان. داماد مشایعت کردیم . ۲ - بدرقه کردن مسافر را .

مترادف ها

see off (فعل)
مشایعت کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس