کس بار مشاهدت نچیند
تا تخم مجاهدت نکارد.
سعدی.
|| ( اِ ) در شاهد زیر به معنی روی و صورت آمده است : این تلک پسر حجامی بود ولکن لقایی و مشاهدتی و زبانی فصیح داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413 ). و رجوع به مشاهده و مشاهدة شود.مشاهدة. [ م ُ هََ دَ ] ( ع مص ) دیدن. معاینه کردن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی در جائی حاضر بودن. ( آنندراج ). || ادراک به یکی از حواس ظاهری یا باطنی. ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || نزد اهل سلوک دیدن حق است با دیده دل و دور از شبهه و تردید بدانسان که با چشم بینند. ( از محیط المحیط ). بهمه معانی رجوع به مشاهدت و مشاهده شود.