مشان
لغت نامه دهخدا
مشان. [ م ِ ] ( ع اِ ) ماده گرگی است دیرینه. ( شرح قاموس ). گرگ کهنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرگ درنده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) زن زبان دراز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زن زبان دراز و سلیطه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مشان. [ م َ ] ( ع اِ ) ( از «ش ی ن » ) عیب. ج ، مشائن. ( منتهی الارب ). و رجوع به مشائن شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید