مشاقی. [ م َش ْ شا ] ( حامص ) کار مشاق. عمل مشاق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || خطآموزی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || عمل خوشنویس. ( یادداشت ایضاً ). || عمل آموختن رفتن و تیراندازی و سواری و جز اینها در نظام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || صنعت زرسازی. کیمیاگری. عمل کیمیاگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || تحمل کار دشوار. رنج بردن. سختی کشیدن : و مدتها در آن محروسه آبکشی و حمالی و مشاقی کردند. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 3 ).
فرهنگ فارسی
۱- مشق دادن تعلیم . ۲ - مشق کاری ۳- تعلیم مشق خط . ۴ - زحمتکشی : و مدتها در آن محروسه آبکشی و حمالی و مشاقی کردند . ۵ - کیمیاگری .
پیشنهاد کاربران
کارگری. مثال از مناقب العارفین افلاکی: "مخفی نزد مردم به مشّاقی رفته تا شب کار کردی"