مشاق
مترادف مشاق: مشق دهنده، ورزنده، تعلیم دهنده، زحمتکش، سختی ها، مشقت ها
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مشاق.[ م َ شاق ق ] ( ع اِ ) سختیها. ج ِ مشقة. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : جوان را عذار ارغوانی در تحمل مشاق فراق زعفرانی شد. ( سندبادنامه ص 188 ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - مشق دهنده تعلیم دهنده ۲- بسیار مشق کاری کننده تعلیم دهنده . ۳- تعلیم دهند. مشق خط . ۴ - زحمتکش رنجکش . ۵- آنکه بکیمیا سازی پردازد جمع : مشاقین .
فرهنگ معین
(مَ قّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مشقت ، سختی ها، مشقت ها.
فرهنگ عمید
۱. مشق دهنده، تعلیم دهنده.
۲. [قدیمی] شاگرد.
۳. [قدیمی] کارگر.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید