لغت نامه دهخدا
بر مشاش عسل دم ز جام جم می زد
به پیش آینه از رای تیره دم می زد.
احمد اطعمه ( از مجمعالفرس سروری ج 3 ص 1327 ).
مشاش. [ م ُ ] ( ع اِ ) زمین نرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( از اقرب الموارد ). || نفس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( برهان ). نَفس. ( اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). یقال : فلان طیب المشاش ؛ ای کریم النفس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سرشت و نژاد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). طبیعت و اصل. ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || نَفَس. دم. ( از ناظم الاطباء ). || مرد چست سبک خوش طبع زیرک نیک خدمت کننده در سفر و حضر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ مشاشة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( محیط المحیط ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به مشاشة شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید