مشارع. [ م َ رِ] ( ع اِ ) راهها. ج ِ مشرع ، که اسم ظرف باشد مأخوذ از شرع که به معنی راه گشادن است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). ج ِ مَشرَع. ( دهار ). ج ِ مَشرعة. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مَشرع و مَشرعة و مَشرُعة. ( اقرب الموارد ) ( محیط المحیط ) : و از منابع عدل و مشارع فضل او... ( سندبادنامه ص 8 ). و در رزادیق و رساتیق میگشت و مشارع و مناهل مینوشت. ( سندبادنامه 304 ). شوائب کدورت از مشارب و مشارع این مملکت برخاست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256 ). چندان برده بیاورد که نزدیک بود که مشارب و مشارع غزنه بر ایشان تنگ آید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 419 ). شهریار در بارگاه دولت خرامید، مشارع پادشاهی از شوایب نزاع منازعان پاک دیده...( مرزبان نامه ص 226 ). و رجوع به مشرع و مشرعة شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع مشرع و مشرعه راهها: شهریار در بارگاه دولت خرامید مشارع پادشاهی از شوایب نزاع منازعات پاک دیده ...