مشاجره کردن


مترادف مشاجره کردن: دعوا کردن، نزاع کردن، جر کردن، جدال کردن، ستیزیدن

متضاد مشاجره کردن: سازش کردن، مصالحه کردن

معنی انگلیسی:
expostulate, argue, dispute, skirmish, spat, wrangle

مترادف ها

dispute (فعل)
انکار کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، مباحثه کردن، جدال کردن

argue (فعل)
دلیل اوردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، استدلال کردن، بحی کردن، گفتگو کردن

altercate (فعل)
ستیزه کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن

brabble (فعل)
مشاجره کردن، سرشاخ کردن، جنجال کردن، سروصدا کردن

pettifog (فعل)
مشاجره کردن، از مرحله پرت کردن

spar (فعل)
مشاجره کردن

wrangle (فعل)
مشاجره کردن، داد و بیداد کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام

فارسی به عربی

جادل

پیشنهاد کاربران

بپرس