مشاء
/maSA~/
لغت نامه دهخدا
مشاء. [ م َش ْ شا ] ( ع ص ) سخن چین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نمّام. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) ( آنندراج ). || رونده. ( مهذب الاسماء ). بسیار راه رونده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).
مشاء. [ م َش ْ شا ] ( ع ص ) نام روشی فکری در علوم عقلی ، مقابل اشراق. در باب وجه تسمیه مشاء گویند چون ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد، پیروان او را مشائی میگویند. و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس » است. ( از سیر حکمت ص 22 ). و گویند چون آنان برای کشف حقیقت متوسل به تعقل می شدند و فکر را به کار می انداختند آنان را مشاء گفتند، یعنی مشی فکر میکردند.
فرهنگ معین
(مَ شّ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) بسیار راه رونده . ۲ - پیرو حکمت مشاء.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَّشَّاءٍ: نقل کننده سخنان مردمی به سوی مردمی دیگر ، به منظور ایجاد فساد و تیرگی آن دو- سخن چین
معنی نَمِیمٍ: سخن چینی(مَّشَّاءٍ بِنَمِیمٍ:کسی که نقل کننده سخنان مردمی به سوی مردمی دیگر ، به منظور ایجاد فساد و تیرگی آن دواست)
ریشه کلمه:
مشی (۲۳ بار)
معنی نَمِیمٍ: سخن چینی(مَّشَّاءٍ بِنَمِیمٍ:کسی که نقل کننده سخنان مردمی به سوی مردمی دیگر ، به منظور ایجاد فساد و تیرگی آن دواست)
ریشه کلمه:
مشی (۲۳ بار)
wikialkb: مَشّاء
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
نام دشت ما
مشاء
مشا جز دماوند است
و مشا در اصل بین دو کوه قرار دارد که مثل دره شده و از قدیم اسم اینجا مشا بود.
مشاء
مشا جز دماوند است
و مشا در اصل بین دو کوه قرار دارد که مثل دره شده و از قدیم اسم اینجا مشا بود.