مشئوم

/maS~um/

مترادف مشئوم: بدیمن، نامیمون، نامبارک، بدشگون، ناخجسته، شوم، نحس، میشوم، منحوس

متضاد مشئوم: مبارک، خوش یمن، همایون

برابر پارسی: بدشگون، گجسته

لغت نامه دهخدا

مشئوم. [ م َ ] ( ع ص ) مشؤوم. میشوم. بدیمن. نامیمون. نامبارک :
بر زنی گشت عاشق آن مشئوم
آن نگونسارتر ز راهب روم.
سنایی ( حدیقه از فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به مشؤم و مشؤوم و مشوم شود.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . مشؤوم ] (اِمف . ) نامبارک ، بدیمن . ج . مشائیم .
(مَ ) [ ع . مشؤوم ] (اِمف . ) نامبارک ، بدیمن . ج . مشائیم .

فرهنگ عمید

نامبارک، بدیمن، بدشگون.

پیشنهاد کاربران

شوم
نحس
نامبارک
بدشگون
ناپسند
. . . زیرا چهره گرفته و ناشاد و مهموم وی بیانگر اعمال یک عمل مشئوم بود. . .
سفرنامه شاردن

بپرس