قرمطی چندان کشی کز خونشان تا چند سال
چشمه های خون شود در بادیه رنگ مسیل .
فرخی.
از تبش گشته غدیرش همچو چشم اعمشان وز عطش گشته مسیلش چون گلوی اهرمن.
منوچهری ( دیوان ص 76 )
سیل مرگ از فراز قصد تو کردتیز برخیز از این مهول مسیل.
ناصرخسرو.
چشمم مسیل بود ز اشکم شب درازمردم دراو نخفت و نخسبند در مسیل.
مسعودسعد.