مسکین نواز

لغت نامه دهخدا

مسکین نواز. [ م ِ ن َ ] ( نف مرکب ) بیچاره نوازنده. نوازنده مستمند. که مساکین و بیچارگان را مورد لطف و نواخت قرار دهد. و رجوع به مسکین شود :
مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من.
حافظ.
|| ( اِخ ) خدای تعالی که صفت مسکین نوازی دارد :
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز.
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

بیچاره نوازنده

پیشنهاد کاربران

بپرس