مسکوکات


معنی انگلیسی:
coins, coin

لغت نامه دهخدا

مسکوکات. [ م َ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مسکوک و مسکوکة. سکه شده ها. سکه ها.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مسکوکه ( مسکوک )

مترادف ها

coinage (اسم)
ضرب، مسکوکات، ابداع واژه، ضربه سکه

coins (اسم)
مسکوکات

فارسی به عربی

عملة

پیشنهاد کاربران

مسکوکات اسم جمع مسکوک است. مسکوکات طلا به سکه هایی گفته می شود که زیر نظر بانک مرکزی هر کشوری ساخته می شوند. خود مسکوک نیز یعنی همان سکه های فلزی که تحت نظر بانک مرکزی تولید شده اند و امروزه به عنوان پول خرد استفاده میکنیم.
سکه ها

بپرس