مسکونی
/maskuni/
مترادف مسکونی: قابل سکونت، زیستگاه، محل سکونت ، تجاری، ادراری
متضاد مسکونی: غیرمسکونی
برابر پارسی: زیستنی، باشندگی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
محلی، قابل سکنی، مسکونی، وابسته به اقامت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مَسکونی: ١. ساکن - پذیر، ساکن - پسند، ساکن - گزین، زیستپذیر، زیستنی، نشیمن، نشیمنی ٢. آباد، آبادان، آبادشده
سلیم
مسکونی: زیستگاهای خشکی ( روی زمین )
مسکونی: زیستگاهای خشکی ( روی زمین )
نِشیمَن
زیستی
نمونه:
�پاپ فرانسیس� روز دوشنبه از بومیان کانادا درخواستِ بخشش کرد و از همدستی �کلیسای کاتولیک روم� در برنامه پردازی ( پروژه ) آموزشگاه های زیستی ( مسکونی ) که یک نهاد دولتی کانادا آن را نژاد کُشی ( نسل کُشی ) نامید، پوزش خواست.
... [مشاهده متن کامل]
از یادداشتی در دستِ کار
همچنین �زیستگاهی� به آرشِ �مسکونی� در برخی دیگر از گزاره ها
نمونه:
�پاپ فرانسیس� روز دوشنبه از بومیان کانادا درخواستِ بخشش کرد و از همدستی �کلیسای کاتولیک روم� در برنامه پردازی ( پروژه ) آموزشگاه های زیستی ( مسکونی ) که یک نهاد دولتی کانادا آن را نژاد کُشی ( نسل کُشی ) نامید، پوزش خواست.
... [مشاهده متن کامل]
از یادداشتی در دستِ کار
همچنین �زیستگاهی� به آرشِ �مسکونی� در برخی دیگر از گزاره ها
مسکونی، یعنی جایی که بشرزندگی میکندوبرای زیستن واقامت طولانی مدت انتخاب کرده است. ومعمولا به منطقه وجایی گفته میشودکه ما ساختمان یا اماکنی برای زندگی کردن برپامیکنیم