مسکن گزیدن


معنی انگلیسی:
inhabit, settle

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مسکن کردن

مترادف ها

settle (فعل)
فرو نشستن، ماندن، جا دادن، تصفیه کردن، معین کردن، مسکن گزیدن، تسویه کردن، فیصل دادن، ساکن کردن، مسکن دادن، واریز کردن، نشست کردن، مستقر شدن، مقیم کردن، مستقر ساختن، مقیم شدن، ته نشین شدن، تصفیه حساب کردن

inhabit (فعل)
ساکن شدن، مسکن گزیدن، منزل کردن، سکنی گرفتن در، بودباش گزیدن در، اباد کردن

room (فعل)
مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیع تر کردن

bield (فعل)
دفاع کردن، شیر کردن، تشجیع کردن، شهامت دادن، شجاع شدن، مسکن گزیدن

guest (فعل)
مهمان کردن، مسکن گزیدن

فارسی به عربی

اسکن , ضیف , غرفة

پیشنهاد کاربران

بپرس