مسؤف

لغت نامه دهخدا

مسؤف. [ م َ ئو ] ( ع ص ) رسم الخطی از مسؤوف. رجوع به مسوف و مسؤوف شود.

مسوف. [ م َ ] ( ع ص ) گشن مایل به گشنی از شتران. ( اقرب الموارد ). مسؤوف. و رجوع به مسؤوف شود.

مسوف. [ م ِس ْوَ ] ( ع اِ ) عطردان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مسوف. [ م ُ س َوْ وِ ] ( ع ص ) مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). صبور. ( اقرب الموارد ). خیره سر. خودرأی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خیره سر خودرای جمع : مسوفین .
گشن مایل به گشنی از شتران

فرهنگ معین

(مُ سَ و ُِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خیره سر، خودرأی .
(مِ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) عطردان .

فرهنگ عمید

۱. صبور، شکیبا.
۲. ویژگی کسی که هر چه بخواهد بکند و کسی او را باز ندارد، خود رٲی، خیره سر.

پیشنهاد کاربران

بپرس