توئی مقبول و هم قابل توئی مفعول و هم فاعل
توئی مسؤول و هم سائل توئی هر گوهر الوان.
ناصرخسرو.
- مسؤول ٌبه ؛ چیزی که آن را سؤال کنند ودرخواست نمایند. ( ناظم الاطباء ). مسؤول عنه.- مسؤول ٌعنه ؛ مسؤول به.
|| خواسته شده از وی چیزی را. ( منتهی الارب ). خواسته شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). کسی که از او درخواست نمایند.( ناظم الاطباء ). درخواست شده. طلب کرده شده. تقاضاشده. ( ناظم الاطباء ).
- مسؤول بودن ؛ موظف بودن به انجام امری.
|| خواسته. ( دهار ).درخواست. استدعا. ( ناظم الاطباء ). خواهش شده. مراد. خواهش. چیزی خواهش شده : برموجب درخواست ایشان رفتن لازم دیدم و اطلاب سؤال و اسعاف مسؤول ایشان واجب دانست. ( المعجم چ مدرس رضوی ص 19 ).
- مسؤول کسی را اجابت کردن ؛ خواهش کسی را برآوردن.
|| مؤآخذ. موأخذه شده. مورد بازخواست. آن که از او بازخواست شود. بازخواست شده. که بازخواهی کنند از او.
- مسؤول بودن ؛ مؤاخَذ بودن. ( ناظم الاطباء ). متعهد بودن. مورد بازخواست به سبب تعهد حفظ و حراست بودن.
|| ضامن. پایندان.
- مسؤول دانستن ؛ متعهد دانستن. ضامن دانستن.
- مسؤول کردن ؛ ضامن کردن. متعهد کردن. به عهده گذاشتن.