مسول
لغت نامه دهخدا
مسول. [ م ُ س َوْ وِ ] ( ع ص ) اغواکننده. فریبنده. بی راه کننده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسه شیطان مسوّل ، و توهّم نفس اماره مخیل. ( سندبادنامه ص 100 ).
مسول. [ م ُ س َوْ وَ ] ( ع ص ) اغواشده. فریب خورده. بیراه کرده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )
فرهنگ فارسی
اغوا شده فریب خورده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید