مسهم
لغت نامه دهخدا
مسهم. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) بسیارگوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد پرحرف بسیارگوی. ( ناظم الاطباء ).
مسهم. [ م ُ س َهَْ هََ ] ( ع ص ) چادر خطدار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بردی چون سوفار تیر نگار کرده. ( مهذب الاسماء ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَسَّهُمْ: به آنان رسید - با آنان تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معنای تماس گرفتن دو چیز با یکدیگر است)
ریشه کلمه:
مسس (۶۱ بار)
هم (۳۸۹۶ بار)
ریشه کلمه:
مسس (۶۱ بار)
هم (۳۸۹۶ بار)
wikialkb: مَسّهُم
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید