آن کس که یکی مسهل و داروی تو خورده ست
مانند فرشته نشود هرگز بیمار.
سنائی.
مسهل. [ م ُ هََ ] ( ع ص ) شکم رانده شده. داروی مسهل داده شده. || گرفتار شکم روش. ( ناظم الاطباء ).
مسهل. [ م ُ س َهَْ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تسهیل. نرم و آسان گرداننده. ( ناظم الاطباء ). آسان کننده. سهل گیرنده.
مسهل. [ م ُ س َهَْ هََ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تسهیل. سبک کرده شده. آسان کرده شده. ( ناظم الاطباء ) : کشف و بیان این معانی میسر و مسهل گشته چگونه شاید که حال آن معطل و مهمل ماند. ( جامع التواریخ رشیدی ). || نرم شده. ( ناظم الاطباء ).