مسموم کردن


مترادف مسموم کردن: زهرآلود کردن، زهرآگین کردن، سمی کردن، زهر خوراندن

معنی انگلیسی:
poison, envenom

لغت نامه دهخدا

مسموم کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به زهر کشتن. زهر خورانیدن. ( ناظم الاطباء ). چیزخور کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ورجوع به چیزخور کردن شود.

فرهنگ فارسی

بزهر کشتن

مترادف ها

venom (فعل)
مسموم کردن، مسموم شدن

poison (فعل)
پر کردن، تلخ کردن، زهرالود کردن، مسموم کردن، چیز خور کردن، مسموم شدن

فارسی به عربی

سم

پیشنهاد کاربران

بپرس