مسلسل گوی

لغت نامه دهخدا

مسلسل گوی. [ م ُ س َ س َ ] ( نف مرکب ) مسلسل گوینده. دارای تسلسل بیان. پی درپی و بدون تعقید و وقفه سخن گوینده. که کلام را متصل و پیاپی گوید :
سر زنجیر فکر حلقه ذکری به دستم ده
مسلسل گوی مدح خویش کن طبع جوانم را.
سیدحسین خالص ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

دارای تسلسل بیان

پیشنهاد کاربران

بپرس